چشم غره رفتن چه نقشی در زندگی مشترک دارد؟
یک پیام عصبی به همسر
همسرتان در مهمانی مشغول صحبت است و شما احساس میکنید که نباید آن حرف را بیان کند. احتمالا اولین راهی که برای متوجه کردن او امتحان میکنید، چشمغره رفتن یا زدن پا به پای اوست
اگر شما با چشمغره یا تهدید کردن غیرکلامی همسرتان، او را از انجام دادن یک کار یا گفتن یک حرف منصرف میکنید، شما یک همسرآزار هستید. بسیاری از ما از کودکی با چنین رفتارهایی بزرگ شدهایم و این رفتار را از همکارمان گرفته تا فرزندمان، به همه تحویل میدهیم. اما وقت آن است که بدانیم این حرکت غیرکلامی در گروه خشونت رفتاری جا میگیرند و با حضورشان میتوانند به زندگی مشترک و روابط اجتماعی ما آسیب برساند
انتقاد شدید همسر سلحشور از عکسهای مخفیانه
حال "سلحشور" اصلا خوب نیست. برای تنفسش به ریه هایش لوله وصل کرده اند.پزشکان هیچ جوابی نمی دهند. خدا را خوش نمیآید چنین عکس های از وی به شکل مخفیانه گرفته شود و در فضای مجازی منتشر شود
مسئولان بیمارستانی در تهران وقتی زنی نتوانست هزینه زایمان دو قلوهایش را پرداخت کند، یکی از نوزادان را 27 روز در بیمارستان نگه داشتند و او را تحویل مادرش ندادند.
دیروز زنی نگران با مراجعه به دادسرای یافتآباد از گروگان گرفته شدن نوزادش در بیمارستانی در جنوب تهران به خاطر پرداخت نکردن هزینه زایمان خبر داد و از مسئولان بیمارستان شکایت کرد.
زن جوان به نام جمیله خود را تبعه افغانستان معرفی و در شکایتش به قاضی پرونده عنوان کرد: 15 سال قبل و در 16 سالگی با همسرم در افغانستان ازدواج کردم که حاصل آن سه فرزند بود. چهار سال قبل برای زندگی بهتر به تهران آمدیم و در خیابان زائری ساکن شدیم. همسرم به نام ضیا کارگر ساختمان بود و درآمد خوبی داشت تا این که یک سال قبل توسط دوستانش معتاد شد و شیشه مصرف میکرد.
جمیله ادامه داد: وقتی شوهرم معتاد شد، زندگی ما سیاه شد و هرچه درآمد داشتیم خرج مواد ضیا میشد. 9 ماه قبل فهمیدم که برای بار چهارم باردار شدهام . به سختی 9 ماه راسپری کردم تا اینکه 27 روز قبل برای زایمان به بیمارستانی در جنوب تهران رفتم. مسئولان بیمارستان برای زایمان یک میلیون و 700 هزار تومان پول خواستند که با کمک همسایهها و دوستان هزینه زایمان سزارین را تهیه کردم و به اتاق عمل رفتم.
زن افغان که نگران پسرش بود، اضافه کرد: بعد از زایمان متوجه شدم خدا به من دوقلوی پسر و دختر داده است. این تازه اول مشکلاتم بود. همسرم برای ترک اعتیاد به کمپ رفته بود ودر این شهر، تنها و بیپول بودم. فردای آن روز وقتی برای ترخیص به حسابداری بیمارستان رفتم، آنها گفتند به خاطر این که دوقلو به دنیا آوردهام باید دوباره پول به حسابشان واریز کنم. شوکه شده بودم من برای هزینه اولیه بیمارستان زندگیام را فروختم و دیگر پولی نداشتم تا هزینههای بیمارستان را پرداخت کنم. هرچه به مسئولان و مدیر بیمارستان گفتم پولی ندارم آنها باور نکردند و من و دخترم را از بیمارستان ترخیص کردند و پسرم را گرو نگه داشتند تا زمانی که هزینه بیمارستان را بپردازم.